آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..
یک چمدان پُر از باور های نشدنی ؛ یک بودن ب ارزش یک هزار تومنی یک عزیز از دست رفته پشت کوه ها یک دخترک رنجیده دل؛اندکی تنها یک دریا و دود در دهان پر غلظت یک من در میان امواج ِ بی منت یک هزار یک در پایان ِ من و تو یک فقط یک عشق در معشوق تو یک من و رفتن ِ سخت بی طاقت یک هزار خواهش و گفتن خوشا حالت یک ما ک امروز جدا شد،از درون ، ریشه یک منی ک با تو حتما حروم میشه یک پایانی دل انگـیز در بدو ِ آغازش یک صوت ِ غم انگیز در عمق ِ آوازش یک فاجعه ای ننگین برای گام های رفتن یک سوت ِ دل از دلایی ک خیلی خستن
|جمعه 24 آذر 1391
|
9:3|دختري از تبارآينه ها