آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..
تلخی این روزهایم را ببخشید… دیگر قندی در دلم آب نمیشود…
دیگر هیچ مشترکی بین ما نیست... تنها آسمانمان یکیست...
کاش هفت ساله بودم روی نیمکت چوبی می نشستم مداد سوسماری در دست باصدای تو دیکته می نوشتم تو می گفتی بنویس دلتنگی من آن را اشتباه می نگاشتم اخمی بر چهره می نشاندی و من به جبران دلتنگی را هزار بار می نوشتم! به باد پناه مي برم تنهايي من نقطه چين دارد............ اقاجان جمعه بهانه است ........ آدم كه بشويم دو شنبه هم مي آيي........... اسم قاشُق را گُذاشتی قَََََطــــار,هَواپیــما,کََشــــتی... تا یِکـــ لُقمه بیشــــتَر بُخورَم!!! یادَتــــــ هَستـــ ـ ـ.... شُدی خَلَبــان,مَلوان,لوکوموتیوران... میگُفتے بخور تا بُـــزرگ شے آقاشیـــــره.... و مَن عادَتــــ کَردَم... کهـ هَرچیزے رابـِدون اینکهـ دوست داشته باشَم را قورتـ بِدَهمـ حَتــ ـــے بُغض هاے نَــــترکــیدِه اَم را...! تنهایی هایم را ورق نزن صدای پچ پچ من های من از درو نم می آید ومن هنوز مانده ام که با سر خوشی کودک درونم چه کنم .... ........... ...... .. اینجا هنوز من می گویم کدام خاطر ه ات جان می دهد برای جاودانگی در تقویم جیبی بی جمعه ام ! یا وسط کوچه های خلوت روی قد مگاه واپسین ........ ............ ....... ..... من روز های بهتری هم داشته ام وقتی هنوز دو جمله از حر فهایم مانده که صدایم برای ابد قطع میشود آنوقت من می مانم با تصویر صامت یک آیینه ،روبرویم ! دوستی ها کمرنگ به تاوان دلم كه شكسته شد. دلهارا ميشكنم! گناهش پاي كسي كه دلم را شكست........ نمیدانم کجای بازی ما اشتباه بود... که تو دیگر همبازی من نیستی و من هنوز .... گرگم به هوای تو ....
باران نبار من نه چتر دارم... نه یار نبار .... باران نبار من نه چتر دارم... نه یار نبار .... باران نبار من نه چتر دارم... نه یار نبار ....
باران نبار من نه چتر دارم... نه یار نبار .... تـــلخ ترین قسمت زندگـــی اونجاست
ولی پسرا از هر 10000نفر یه نفر سرش تو ورقه خودشه واقعا براتون زشته پسرا آبروی هرچی پسره رو بردید!!!!!!!!!!!!! بايد جايي باشد غير از كنج تنهايي كه گاهي آنجا جان بدهم مثل آغوش تو
هـنـوز هـم گـاهیــ
بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم...
دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........
حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت...
خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم
دوسـتـَتْ دارَم........
تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ
دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که
نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...
دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد
که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی.
هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به
عــِـــــشـــــــقْ
خــتـــم میـ شــود.
بی کسی ها پیداست
راست گفتی سهراب
که آدم به خودش میگه
چی فکــر میکردم و چی شـــــــــد !!!
چیـــــ ـزی مینــِویســـــی فـَقَط بَرایـ یـــــِـک نَفَـــــ ـر
اَمــــّــا ذوقــَتـ کـــــور میشَوَد وَقتـــــ ـی یـــــ ـادَت میوفـــــ ـتَد
کهـ هَر کَســـــ ـی مُمکِنـ اَست بــِخـــــ ـوانَد جُز آنـ یـــــِ ـک نَفَــــــ ـر
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره…
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون…
...
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن …
دخترا همه سرشون تو ورقشونه و از هر 10000 نفر یه نفر بیکاره
دارد باران می بارد
و داغ تنهایی ام
تازه می شود!
نگو که نمی آیی
نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی
از ابتدای خلقت
سخن از تنها سفر کردن نبود
قول داده ای
باز گردی
از همان دم رفتنت
تمام لحظه های بی قرار را
بغض کرده ام
و هر ثانیه که می گذرد
روزها به اندازه هزار سال
از هم فاصله می گیرند
تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی به سویم آمدی
آهسته ، با تردید ، و از تنهائیت با من سخن گفتی
خیابان های باران خورده هم آن شب
گواه صادق احساس ما بودند
ولی اکنون از آن شبها چه باقی مانده آیا
جز غم و تنهایی و حسرت
تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی
ولی گویی برای من
برای عاشق غمگین شهر تو
تمام فصل ها فصل زمستان است
و میترسم همیشه این چنین باشد