آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..
اين آهنگ شاد تقديم به اون عزيزي كه گاهي وقتا دلش ميگيره اورا ديدم....روبه روي من نشسته بود.... خيره بر چهره ي ماهش شده بودم ..... ومن..... گاهي وقت ها چقدر دلم لك ميزند براي اينكه دقيق تر نگاهش كنم..... لبخندش را ..... چشمانش را..... لب هايش را.... صورتش را...... قدو بالايش را.... گاهي وقت ها چقدر دلم ميخواهد مثل پروانه ها....... دورش چرخ بزنم و چرخ بزنم ....... گاهي وقتا عشق براي من همين لبخند ساده ي اوست.... همين لبخند ساده كه مرا از غم ها رها ميكند ومن گاهي وقت ها كه خيره بر او ميشوم چقدر بغض ميكنم.... . بغض.. صدايم در نمي آيد فقط آرام چشم هايم را ميبندم.... ميخواهم دقيق تر نگاهش كنم..... براستي....چقققققققققدر دوستش دارم
اينروز ها چقدر دلم ميخواست كسي بيايد دست روي شانه ام بگذارد بگويد خوبي؟؟ من هم بي واهمه از عاشق شدنم باهاش ميگفتم.... ميگفتم از تمام اون سال هاي عاشقي... از دوست داشتن هايم.... وفرياد ميزدم دوستش دارم... و ميگفتم دلم براي عزيزم تنگ شده .... تنگ..... مهربانم! كجايي؟؟؟ ببيني اين دل چقدر بهونتو ميگيره.... آه چقدر دلم ميخواست دست هايت روي شانه ام بود... بگذار زمان روی زمین بند نباشد برای خودم مردی شده ام،بی صدا گریه می کنم، قلبم هنوز دخترانه می تپد....!! نذر چشمان تو این دل که اگر ما باهم... . چوپان قصه ي ما دروغگو نبود... او از سر تنهايي فرياد ميزد آهاي گرگ ..... آهاي گرگ. تابراي لحظه اي هم شده از تنهايي در بيايد..... افسوس كه فقط گرگ ها فهميدند او تنهاست
لغت نامه هاي دنـيــا را بايــد آتــش زد... جلوي واژه نـبـودنــــ نوشتــه اند: عدم حضور شخــص يا چـيــزي هـميــن! چقدر نبودنـــ تــــو را ســـاده فرض مي کنند . . .
اسمـــــت چی بــــــود؟؟؟ امروز سرکلاس تاریخ..... چه اتفاق جالبی افتاد......... معلممان.... مرا به نامی صدا زد که دلم ریخت.... میبینی قصه ی عشقمان فاتحه ی تاریخ را هم خوانده است....
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن...
ولی کاش بودی تا اشک هایم از شوق دیدارت سرازیر می شد...
کاش بودی و دست های مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم...
و درد هایم را به گوش تو می رساندم...بدون تو عاشقی برایم عذاب است..
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق برتو عاشقم...
می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود...
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت
انتــــــــــــــــــــــــــظار...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه.اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی
تو این کلمه ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر میخواد!
تنهایی،چشم براه بودن،غم،غصه،ناامیدی،شکنجه روحی،دلتنگی،صبوری،اشکبیصدا
هق هق شبونه،افسردگی،پشیمونی،بی خبری ، دلواپسی و ....!!
برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد
و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد..
تا معانی شون رو فهمید و درست درکشون کرد!!!!! به تو مي انديشم.... به تو وفاصله اي كه ميان منو توست..... به تو وبه چشمانت... به چشماني كه شور زندگي را در آنها ديدم.. به چشماني كه از آنها معناي دوست داشتن را آموختم.... گل هميشه بهارم !بدان كه من هميشه و همه جا به تو مي انديشم.... وانديشه ي من تنها دارايي من است... لحظه ي ديدار شايد آني ديگر باشد... دوستت دارم نازنينم...
خدايا دليل زده بودنم چيست..... خدايا چرا بنده ات رانميبري؟
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعده ی نادیده که دادند نباشد
یک بارتو درقصه ی پرپیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
آشوب،همان حس غریبی ست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگهای تو هرچند نباشد
من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...
زنجیر نگاه تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمان روی زمین بند نباشد...
این روزها در سکوت سرسخت دنیا....مواظبم باش...
که اگر قسمت ما شد تک و تنها باهم،...
بشود حادثه ها وفق مراد من و تو
یا نباشیم و یا تا ته دنیا باهم...
اگر این بار خدا خواست که خوشبختی را
بفروشد کمی ارزانتر از این تا با هم...
اگر این بار زمان روی زمین بند شود
نشناسیم از این شوق سرازپا با هم...
دست تو شانه ی خوبیست که موهایم را...
لحن من ساز قشنگیست که شب ها باهم...،
شب شعری به غزلخوانی ترتیب دهیم
از من و رودکی و حافظ و نیما باهم...
"در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیداشدو..."این است که حالا باهم...
من برایت غزلی تازه بگویم آن وقت
جمله ای از تو:"چه خوب است که زينب باهم....
دل به دریا بزنیم آخر این قصه ولی
صدوده سال بمانیم در این جا با هم"
شاید این بار به سروقت خدا رفتم تا
تا بخواهم بنویسد تو و من را باهم
می خــــــــــواهم
بن بســـــــت های زندگیـــــــــم را
به نامـــــــــــــت
بکنــــــــــــم…..
آسمان را بنگر
مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که
بلکه از عاطفه لبریز شد و
و در آغاز بهار
تا بگوید که هنوز
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
ماه من
کار آنهایی نیست
ماه من
یا دل شیشه ای ات
با نگاهت به خدا
و بگو با دل خود
او همانیست که در تارترین لحظه شب
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
اینهمه غصه و غم
چه بخواهی و چه نه
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز