آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..
ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات من انار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریز جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم ای بنازم گل لب مرمر دندان تو را / باغ صد رنگ ندارد لب خندان تو را می و میخانه کجا حال نگاه تو کجا؟؟ / که ندارد بشری حالت چشمان تو را لب به دندان گزم از حسرت یک بوسه ی گرم / چون به لبخند ببینم لب و دندان تو را تو را بــه نیت یک شـعر تازه خلق نمود شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
روتختم دراز کشیده بودم خوابم نبرد گوشیمو برداشتم sms نوشتم:خوابم نمی بره...!!! سردمیشی بغض میکنی هیشکی نبودکه براش اینوبفرستم... پاک کردم متن رو چیزی که هزاران بار تجربه کردم!!! خیلی حس بدیه! خیلی بد! بی نهایت بد! خدايا از من عروسك ساختي انگار...... ببين قلبم ميزند... ميشكند... خدايا...حواست هست دارن باهام بازي ميكنن؟؟ بگو حد اقل دلمو نشكنن .. خدايا...عروسك ها كه احساس ندارند.. خدايا احساساتم را بگير خدايا... خسته ام از خودم.... چقدر دلم ميخاد باكسي حرف بزنم... خسته ام خدا...ميشه انصراف بدم... خدا از دستم ناراحت نشو ...كسيو نداشتم باهاش حرف بزنم رفتم ... دفتر نقاشي خوبي بهم دادي....
يادش بخير يه معلم خصوصي مرد داشتم....دقيقا اينجوري بود آدمهای احساساتی را باید کشت ... چرابايد احساساتم له شود؟ چرا بايد بازيچه ي ديگران باشم؟ لعنت به من با اين همه احساس... يك طومار حرف و زباني بسته...!! فقط يك چيز ميگويم: من تنها تورا دوست دارم ودل به كس ديگر نميدهم.. تو برايم هيچگاه معمولي نميشوي آنهايي معمولي ميشوند كه خيال ميكنند برايم مهم اند... كساني كه هيچگاه دل به ان ها نميدهم... به زودي اين ادم ها را ميشناسي... يادت باشد من تنها تورا دوست دارم همين! بايد يكي بيايد دست بكشد روي تنم آرام در گوشم بگويد زينب پاشو... و عرق هاي روي پيشاني ام را پاك كند. . بگويد زينب...كابوس ميديدي نترس... نترس...من كنارتم
بياا فرار کنیم به جایی دیگر در دور دست ها که در دسترس ..هیچ .. دستی نباشیم آنوقت من دستهای گرمت را برای همیشه دارم و مرفه ترین آدم دنیا میشوم
سخت میگذرد این روزها یک انسان معمولی بسازم ...
وقتی یک دختر حرفی نمیزند میلیونها فکر در سرش می گذرد تا چند وقت دیگر با او خواهی بود خوبم یعنی اصلا حال خوبی ندارد که به چه دلیل دروغ می گویی برای همیشه مال او باشی یعنی میخواهد تو اقلا یک بار جوابش را بدهی در دنیا بیشتر از او دلتنگ تو نیست اگه خنديدي ... بهم بگو تا يه اهنگ خيلي شاد برات بذارم.. اين اهنگ تقديم به اون عزيزي كه اين روزا حالش زياد خوب نيست... حالا يكم بخند...فداي اون خنده هات... شرايط خيلي بدي دارم اتفاقات بدي واسم افتاده.... حالم خوب نيست هيچكس از حالم خبر نداره... يكي به من بگه دردمو پيش كي ببرم؟ به كي بگم حالم خوب نيست؟ به كي پناه بيارم؟ نميخواستم بگم ولي كاش ميدونستي به خاطر تو دست به چه كاري زدم! فقط به خاطر تو... كه ديگه اذيتت نكنم كاش ميدونستي چه كار كردم.. آن سه نفرمـــے گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،،
مـــے گـُــویــَـنـــد تــُــومَــــرا بآ یــِک جُمـــــلـــﮧ یـِــک لَبـــــخـنـــد،،، بـِـــﮧ بــازےمیـــــگیــــرے ... ... ... مــــــے گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت، را نمــــے فَهمَــــم ... !! مــــــے گویند ســــآده ام اما تــــُـوایــטּرا باوَر نَکـُـטּ مـــَـــــטּ فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم، هَمیـــــــــטּ!!!! و آنــــها ایــــטּ را نِمـــــــے فـَـــهمنــــد.....! چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه! مــن بـرای دلِ خستــه ام می نـویسـم... میخـــواهی بخـــوان... میخـــواهـی نخـــوان...! فـــقــــــط خـواهـش میکنـم... اگــــر خـوانـدی! عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن!!! مــن این را بـرای " تـــو " ســروده ام... نــــــه بـرای " او "...!! هرگز به دستم ساعت نمی بندم
روزی از من پرسیدند پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟ گفتم: ساعت را از خورشید می پرسم پرسیدند روزهای بارانی چطور؟ گفتم: روزهای بارانی همهی ساعت ها ساعت عشق است! مچم را گرفتند و گفتند پس بخاطر همين است که روزهای بارانی تو همیشه خیسي...!!!
فکرشو بکن یه شب با هم یه گوشه ای تنها باشیم
با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم من باشم و تو باشی و یه جفت دلهای بیقرا فرصت خوب انتقام از لحظه ای انتظار فکرشو کن عزيزم به اون شب پر التهاب چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب فکرشو کن دستهای من رو قلب تو جون بگیره دل بیقرارتو خیلی خوب اروم بگیره نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه نه هیچ کسی سر برسه ، ثانیه ای حروم بشه چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب
خواب هایم بوی تن تو را می دهد بگذار
غنیمتی است خاطرات تو
غنیمتی است یاد نگاه دلفریب تو در نبود چشمان زیبایت غنیمتی است عطرپیراهن تو در نبود تن فریبایت غنیمتی است گرفتن یاد دستهای تو در نبود حرارت دستهایت غنیمتی است حس حضور تو در نبود بودنها و نبودنهایت غنیمتی است برای قلب عاشق من یادت ، خاطراتت ، مهربانی هایت دنياي من!دوستت دارم
شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گدای تو گر چه ستم کنی به من،جان و تنم فدای تو هرچه کنی بکن به من،راضی ام از رضای تو مــیـدونـــید چــــرا درد دارد ....
وقتی میرود همه میگویند.... دوستت نداشت وتو نمی توانی به همه ثابت کنی که هر شب با عكسش خوابت میکرد
چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم باور كن...! دوستان گرامي....اگه ميبينبد نظراتمو تاييد نميكنم ...چون دليل دارن... بعضي هاشون كاملا خصوصي اند... .بعضي هاشون تبليغاتي اند... بعضي هاشون..شماره مبايلن....... حالا هي بگيد چرا تاييد نميكنم.
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات
ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات
آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات
این گـوزن پیـر را بیـچاره کرده خنده هات
گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات
می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
روح نجيب تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم
پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم
همان خدا که مرا بی اجازه خلق نمود
بـــرای خاطر تـــو فـــرم پیش را خط زد
مدرن تر شد و یک سبک تازه خلق نمود
برای خلقت من ایده ای جدید نداشت...
سیاه و سرد بــه این رهگذر کشید مرا
کشید گوشه ی یک صفحه ی جدید مرا
سیاه و سرد...سلام مرا جواب نداد
کشید مثــل زمستــان "م.امید" مرا
برای سنجش رنج عذاب های خودش
نگــاه کـــرد بــــه پایین و برگـــزید مرا
تورا ستاره ی آینده های روشن کرد
ولی گذاشت دراین ماضـی بعید مرا
گذشته حلقه زد و دور سینه ام گره خورد
گذشته مـــار سیاهـــی شد و گـــزید مرا
تمام وقتش را صرف خلقت تو نمود
ولـــی چقدر سراسیمه آفرید مرا !
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد
می دانی راست می گویم ،
آدمهای احساساتی به درد این زندگی آهنی امروز نمی خورند
قرار است از او برای دلم
وقتی یک دختر بحث نمیکند عمیقا مشغول فکر کردن است
وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند یعنی نمی داند تو
وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید:
وقتی یک دختر به تو خیره می شود شگفت زده شده
وقتی یک دختر سرش را روی سینه تو می گذارد آرزو می کند
وقتی یک دختر هر روز به تو زنگ میزند توجه تو را طلب می کند
وقتی یک دختر هر روز برای تو [اس ام اس] می فرستد
وقتی یک دختر به تو می گوید دوستت دارم یعنی واقعا دوستت دارد
وقتی یک دختر می گوید دلش برایت تنگ شده هیچ کسی
و امــــــــــا .....
ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ..
حـــــتی اگه …
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!
بدونی نمیشه !!
…
ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!
ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…
ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟\
چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
زندگی می بخشه؟
چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟
ای تنهاترین ستاره زندگی من!
پشت اين دل تنگم به انتظار تو ميشينم
نکند آن دورترها
نیمه شب در آغوشم می گیری!؟
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست؟
عشق كدام است؟
غم كجاست؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از اشیان جداست
در نبود حرفهای عاشقانه ات
مهر تو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود
مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
وقــتـی لـــب کـسـی کــه دوسش دارید مـی بـوسـید ...
چـــشــاتون بـسـتــه مــیـشـه ؟؟؟
چـــون زیـباتـریـن لـحـظـه عـمـر یــه آدم دیـدنـی نـیـسـت ...!
سالی که بر من گذشت
فـ ـقط ۳۶۶ روز نبـود
جمعـهها را بایـد
دو روز حساب کرد !!!
به روزگار خودم جای گریه می خندم
چه ساده ام که پس از این هجده سال
هنوز هم به قراری که بسته ای بندم:
که می رسیّ و برای همیشه می مانی
و می دهی به نفس های خسته ام جانی
به انتهای خودم می رسم به این بن بست
همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است
همیشه آخر هر اتفاق می بازم
برنده باشی اگر،من به باخت می نازم
نشسته کنج قفس یک پرنده ی زخمي
تو حال خسته ی من را چگونه می فهمی؟
پرنده ایّ و قفس را ندیده ای هرگز
تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟
نشسته زیر پرت آسمان...چه خوشبختی
همیشه دور و برت آسمان...چه خوشبختی
تو از پرنده ی بی بال و پر چه می دانی؟
تو ای پرنده ی پر شور و شر...چه می دانی؟
دوباره سادگی ام کار می دهد دستم
نمی شود که از عشقت گذشت،دلبندم!
اگر چه سر به هوایی،قرار یادت نیست
هنوز هم به قراری که بسته ای بندم
هنوز هم که هنوز است حین هر باران
تو را برای نفس هام آرزومندم
تو سهم عاشقی ام... هستي