دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات


خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات

 

 

مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات


ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات

 

 

من انار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریز


آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات

 

 

جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر


این گـوزن پیـر را بیـچاره کرده خنده هات

 

 

می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد


گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات

 

 

گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود


می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات

 

 

سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن


عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:

 

 

                               پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان


                          شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات

|شنبه 31 فروردين 1392| 19:35|دختري از تبارآينه ها|

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم



شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم



گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید



آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!



روح نجيب تـــو در کالبدم جا خوش کرد



سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم



در کنـــار تــــو  قدم  مــــی زدم  و دور و بـــرم



چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم



روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند



سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم



پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه



شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم



بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند



دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

|شنبه 31 فروردين 1392| 19:15|دختري از تبارآينه ها|

اينم يه آهنگ شاد


تقديم به تو..

|جمعه 30 فروردين 1392| 8:17|دختري از تبارآينه ها|

ای بنازم گل لب مرمر دندان تو را /


باغ صد رنگ ندارد لب خندان تو را


می و میخانه کجا حال نگاه تو کجا؟؟ /


که ندارد بشری حالت چشمان تو را


لب به دندان گزم از حسرت یک بوسه ی گرم /


چون به لبخند ببینم لب و دندان تو را

|پنج شنبه 29 فروردين 1392| 18:29|دختري از تبارآينه ها|

تو را بــه نیت یک شـعر تازه خلق نمود



همان خدا که مرا بی اجازه خلق نمود



بـــرای خاطر تـــو  فـــرم پیش را  خط زد



مدرن تر شد و یک سبک تازه خلق نمود



برای خلقت من ایده ای جدید نداشت...



سیاه و سرد بــه این رهگذر کشید مرا



کشید گوشه ی یک صفحه ی جدید مرا



سیاه و سرد...سلام مرا جواب نداد



کشید مثــل زمستــان "م.امید" مرا



برای سنجش رنج عذاب های خودش



نگــاه کـــرد بــــه پایین و برگـــزید مرا



تورا ستاره ی آینده های روشن کرد



ولی گذاشت دراین ماضـی بعید مرا



گذشته حلقه زد و دور سینه ام گره خورد



گذشته مـــار سیاهـــی شد و گـــزید مرا



تمام وقتش را صرف خلقت تو نمود



ولـــی چقدر سراسیمه آفرید مرا !

|پنج شنبه 29 فروردين 1392| 17:58|دختري از تبارآينه ها|

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد



خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد



آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام



لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد



من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلن
د



نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد



از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا



بیت های روشن و شعله ورم را باد برد



با همین نیمه همین معمولی ساده بساز



دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد



بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت



وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد

|پنج شنبه 29 فروردين 1392| 17:53|دختري از تبارآينه ها|

روتختم دراز کشیده بودم خوابم نبرد

 

گوشیمو برداشتم

 

sms

 

نوشتم:خوابم نمی بره...!!!

 

سردمیشی

 

بغض میکنی

 

هیشکی نبودکه براش اینوبفرستم...

 

پاک کردم متن رو

 

چیزی که هزاران بار تجربه کردم!!!

 

خیلی حس بدیه!

 

خیلی بد!

 

بی نهایت بد!

|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 19:48|دختري از تبارآينه ها|

خدايا از من عروسك ساختي انگار......

 

 

ببين قلبم ميزند...

 

 

ميشكند...

 

خدايا...حواست هست دارن باهام بازي ميكنن؟؟

 

 

بگو حد اقل دلمو نشكنن ..

 

خدايا...عروسك ها كه احساس ندارند..

 

خدايا احساساتم را بگير

 

خدايا...

 

 

 

|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 19:41|دختري از تبارآينه ها|

خسته ام از خودم....

 

چقدر دلم ميخاد باكسي حرف بزنم...

 

خسته ام خدا...ميشه انصراف بدم...

 

خدا از دستم ناراحت نشو

 

...كسيو نداشتم باهاش حرف بزنم رفتم ...

 

دفتر نقاشي خوبي  بهم دادي....

 

 

|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 19:36|دختري از تبارآينه ها|




يادش بخير يه معلم خصوصي مرد داشتم....دقيقا اينجوري بود

|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 19:28|دختري از تبارآينه ها|

آدمهای احساساتی را باید کشت ...


می دانی راست می گویم ،


آدمهای احساساتی به درد این زندگی آهنی امروز نمی خورند

 

چرابايد احساساتم له شود؟

 

چرا بايد بازيچه ي ديگران باشم؟

 

لعنت به من با اين همه احساس...

|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 19:23|دختري از تبارآينه ها|

يك طومار حرف و زباني بسته...!!

 

 

فقط يك چيز ميگويم:

 

من تنها تورا دوست دارم

 

ودل به كس ديگر نميدهم..

 

تو برايم هيچگاه معمولي نميشوي

 

آنهايي معمولي ميشوند كه خيال ميكنند برايم مهم اند...

 

كساني كه هيچگاه دل به ان ها نميدهم...

 

به زودي اين ادم ها را ميشناسي...

 

 

 

يادت باشد

 

من تنها تورا دوست دارم

 

 

همين!

|سه شنبه 27 فروردين 1392| 18:58|دختري از تبارآينه ها|

بايد يكي بيايد دست بكشد روي تنم


آرام در گوشم بگويد زينب پاشو...


و عرق هاي روي پيشاني ام را پاك كند.

.

بگويد زينب...كابوس ميديدي


نترس...


نترس...من كنارتم

 

 

 

|سه شنبه 27 فروردين 1392| 18:52|دختري از تبارآينه ها|

بياا فرار کنیم 

 


به جایی دیگر

 


در دور دست ها 


 

که در دسترس 

 


..هیچ ..

 


دستی نباشیم 

 


آنوقت من 

 


دستهای گرمت را برای همیشه دارم 

 


و مرفه ترین آدم دنیا میشوم

 

|سه شنبه 27 فروردين 1392| 18:41|دختري از تبارآينه ها|

سخت میگذرد این روزها

قرار است از او برای دلم

یک انسان معمولی بسازم ...

|دو شنبه 26 فروردين 1392| 17:13|دختري از تبارآينه ها|

وقتی یک دختر حرفی نمیزند میلیونها فکر در سرش می گذرد



وقتی یک دختر بحث نمیکند عمیقا مشغول فکر کردن است



وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند یعنی نمی داند تو

 

تا چند وقت دیگر با او خواهی بود



وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید:

 

خوبم یعنی اصلا حال خوبی ندارد

وقتی یک دختر به تو خیره می شود شگفت زده شده

 

که به چه دلیل دروغ می گویی



وقتی یک دختر سرش را روی سینه تو می گذارد آرزو می کند

 

برای همیشه مال او باشی

وقتی یک دختر هر روز به تو زنگ میزند توجه تو را طلب می کند



وقتی یک دختر هر روز برای تو [اس ام اس] می فرستد

 

یعنی میخواهد تو اقلا یک بار جوابش را بدهی



وقتی یک دختر به تو می گوید دوستت دارم یعنی واقعا دوستت دارد




وقتی یک دختر می گوید دلش برایت تنگ شده هیچ کسی

 

در دنیا بیشتر از او دلتنگ تو نیست


و امــــــــــا
.....

|دو شنبه 26 فروردين 1392| 17:9|دختري از تبارآينه ها|


ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ..


حـــــتی اگه …


ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!


بدونی نمیشه !!



ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!


ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…


ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…

 

 

|دو شنبه 26 فروردين 1392| 17:5|دختري از تبارآينه ها|

 

 

 

اين گل ها تقديم به

 

فرشته ي من........

|جمعه 23 فروردين 1392| 17:57|دختري از تبارآينه ها|

اگه خنديدي ...

بهم بگو تا يه اهنگ خيلي شاد برات بذارم..

|جمعه 23 فروردين 1392| 17:54|دختري از تبارآينه ها|

اين اهنگ تقديم به اون عزيزي كه اين روزا حالش زياد خوب نيست...



حالا يكم بخند...فداي اون خنده هات...

|جمعه 23 فروردين 1392| 17:50|دختري از تبارآينه ها|

دلم برات تنگ شده.....

 

 

اخ كجايي نازنينم؟

 

 

|پنج شنبه 22 فروردين 1392| 12:23|دختري از تبارآينه ها|

فداي دوچشم زيبات


ناراحت نشو


كاربدي نكردم...

 

 

|پنج شنبه 22 فروردين 1392| 12:11|دختري از تبارآينه ها|


شرايط خيلي بدي دارم اتفاقات بدي واسم افتاده....


حالم خوب نيست

 

هيچكس از حالم خبر نداره...




يكي به من بگه دردمو پيش كي ببرم؟

 

به كي بگم حالم خوب نيست؟


به كي پناه بيارم؟


نميخواستم بگم ولي كاش ميدونستي به

 

 

خاطر تو دست به چه كاري زدم!




فقط به خاطر تو...


كه ديگه اذيتت نكنم


كاش ميدونستي چه كار كردم..



prisonlove.blogfa.com 2.jpg

 

 

 

 

 


|پنج شنبه 22 فروردين 1392| 11:35|دختري از تبارآينه ها|

آن سه نفرمـــے گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،،

 


مـــے گـُــویــَـنـــد تــُــومَــــرا بآ

 


یــِک جُمـــــلـــﮧ

 


یـِــک لَبـــــخـنـــد،،،

 


بـِـــﮧ بــازےمیـــــگیــــرے ... ... ...

 


مــــــے گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت،

 


 را نمــــے فَهمَــــم ... !!

 


مــــــے گویند ســــآده ام

 


اما تــــُـوایــטּرا باوَر نَکـُـטּ

 


مـــَـــــטּ فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم،

 


هَمیـــــــــטּ!!!!

 


و آنــــها ایــــטּ را نِمـــــــے فـَـــهمنــــد.....!

 

 

 

 


 

|سه شنبه 20 فروردين 1392| 18:35|دختري از تبارآينه ها|

چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی

 


چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟\

 


چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته


زندگی می بخشه؟


چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟

 


چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟

 


ای تنهاترین ستاره زندگی من!


پشت اين دل تنگم به انتظار تو ميشينم

 


|دو شنبه 19 فروردين 1392| 19:43|دختري از تبارآينه ها|

مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه!

 


مــن بـرای دلِ خستــه ام می نـویسـم...

 


میخـــواهی بخـــوان...


میخـــواهـی نخـــوان...!

 


فـــقــــــط خـواهـش میکنـم...

 


اگــــر خـوانـدی!

 

 



عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن!!!

 


مــن این را بـرای " تـــو " ســروده ام...

 


نــــــه بـرای " او "...!!

 

|دو شنبه 19 فروردين 1392| 16:36|دختري از تبارآينه ها|

هرگز به دستم ساعت نمی بندم

 


روزی از من پرسیدند

 


پس چگونه است

 


که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟

 


گفتم:

 


ساعت را از خورشید می پرسم

 


پرسیدند

 


روزهای بارانی چطور؟

 


گفتم:

 


روزهای بارانی

 


همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است!

 


مچم را گرفتند  و گفتند

 

 

پس بخاطر همين است

 


 که روزهای بارانی

 


تو همیشه خیسي...!!!

 

|دو شنبه 19 فروردين 1392| 16:26|دختري از تبارآينه ها|

 

 

 

 


فکرشو بکن یه شب با هم یه گوشه ای تنها باشیم

 

 

 

 

 

 

 


 

با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم

 


 

 

من باشم و تو باشی و یه جفت دلهای بیقرا

 


 

 

فرصت خوب انتقام از لحظه ای انتظار

 


 

 

فکرشو کن عزيزم به اون شب پر التهاب

 


 

 

چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب

 


 

 

فکرشو کن دستهای من رو قلب تو جون بگیره

 


 

 

 دل بیقرارتو خیلی خوب اروم بگیره

 


 

 

نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه

 


 

 

نه هیچ کسی سر برسه ، ثانیه ای حروم بشه

 


 

 

چشمهاتو روی هم بذار ،

 


 

 

امشب به یاد من بخواب

 


 



 


 

 

 

 

 

|جمعه 16 فروردين 1392| 10:9|دختري از تبارآينه ها|

 

 

خواب هایم بوی تن تو را می دهد

 



نکند آن دورترها

 



نیمه شب در آغوشم می گیری!؟

 


 

بگذار

 



بگذار سر به سینه من تا بگویمت

 



اندوه چیست؟

 




عشق كدام است؟

 




غم كجاست؟

 




بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از اشیان جداست

 


 


 

 

 

|جمعه 16 فروردين 1392| 10:6|دختري از تبارآينه ها|

 

غنیمتی است خاطرات تو



در نبود حرفهای عاشقانه ات


غنیمتی است یاد نگاه دلفریب تو


در نبود چشمان زیبایت


غنیمتی است عطرپیراهن تو


در نبود تن فریبایت


غنیمتی است گرفتن یاد دستهای تو


در نبود حرارت دستهایت



غنیمتی است حس حضور تو


در نبود بودنها و نبودنهایت


غنیمتی است برای قلب عاشق من


یادت  ،  خاطراتت  ،  مهربانی هایت




دنياي من!دوستت دارم



 

 

 

 

|جمعه 16 فروردين 1392| 9:51|دختري از تبارآينه ها|

شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گدای تو


                                                         گر چه ستم کنی به من،جان و تنم فدای تو


مهر تو از وجود من ، با غم دل نمی رود


                                                         مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو

    
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود


                                                         مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو


کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو


                                                         من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو


جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست


                                                         عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو


از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم


                                                         من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو


دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی


                                                         هرچه کنی بکن به من،راضی ام از رضای تو


|دو شنبه 12 فروردين 1392| 18:27|دختري از تبارآينه ها|

مــیـدونـــید چــــرا


وقــتـی‌ لـــب کـسـی‌ کــه دوسش دارید مـی بـوسـید ...


چـــشــاتون بـسـتــه مــیـشـه ؟؟؟


چـــون زیـبا‌تـریـن لـحـظـه عـمـر یــه آدم دیـدنـی‌ نـیـسـت ...!

|دو شنبه 12 فروردين 1392| 18:6|دختري از تبارآينه ها|

درد دارد ....

 

وقتی میرود همه میگویند....

 

دوستت نداشت

 

وتو نمی توانی به همه ثابت کنی

 

که هر شب با عكسش 

خوابت میکرد

 

 

4kbzsrt%255B1%255D تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس

 

 

 

 

 

|شنبه 10 فروردين 1392| 10:20|دختري از تبارآينه ها|



سالی که بر من گذشت

فـ ـقط ۳۶۶ روز نبـود

جمعـه‌ها را بایـد

دو روز حساب کرد !!!

|شنبه 10 فروردين 1392| 10:20|دختري از تبارآينه ها|

چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم


به روزگار خودم جای گریه می خندم


 
چه ساده ام که پس از این  هجده سال


هنوز هم به قراری که بسته ای بندم:


 
که می رسیّ و برای همیشه می مانی


و می دهی به نفس های خسته ام جانی


 
به انتهای خودم می رسم به این بن بست


همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است


 
همیشه آخر هر اتفاق می بازم


برنده باشی اگر،من به باخت می نازم



نشسته کنج قفس یک پرنده ی زخمي


تو حال خسته ی من را چگونه می فهمی؟



پرنده ایّ و قفس را ندیده ای هرگز


تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟



نشسته زیر پرت آسمان...چه خوشبختی


همیشه دور و برت آسمان...چه خوشبختی



تو از پرنده ی بی بال و پر چه می دانی؟


تو ای پرنده ی پر شور و شر...چه می دانی؟



دوباره سادگی ام کار می دهد دستم


نمی شود که از عشقت گذشت،دلبندم!


 
اگر چه سر به هوایی،قرار یادت نیست


هنوز هم به قراری که بسته ای بندم


 
هنوز هم که هنوز است حین هر باران


تو را برای نفس هام آرزومندم


 
تو سهم عاشقی ام... هستي


باور كن...!

|چهار شنبه 7 فروردين 1392| 12:41|دختري از تبارآينه ها|

دوستان گرامي....اگه ميبينبد نظراتمو تاييد نميكنم ...چون دليل دارن...

 

 

بعضي هاشون كاملا خصوصي اند...

 

 

.بعضي هاشون تبليغاتي اند...




بعضي هاشون..شماره مبايلن.......


 

 

 

حالا هي بگيد چرا تاييد نميكنم.




|دو شنبه 5 فروردين 1392| 11:59|دختري از تبارآينه ها|

|جمعه 2 فروردين 1392| 13:37|دختري از تبارآينه ها|

خوش به حالت آسمـــان

 

بغضت که میشکــند

 

همه خوشــحال میشــوند.....

 

بغض من که میشــکند

 

همه میگــویند:

 

چته بــــاز!!!!!!!

 

|جمعه 2 فروردين 1392| 13:30|دختري از تبارآينه ها|