دوباره واژه به واژه ترانه می بافم ... برای بودن با تو بهانه می بافم

و تارهای نگاه تو را که بی همتاست ... به پود خاطره ای عاشقانه می بافم

درون خانه ای از التماس دستانم ... تمام شعر تو را عارفانه می بافم

به این امید که فردا دوباره می آیی ... دعای وصل تو را من شبانه می بافم

دوباره قصه مرداب را نگو .... ... تو فرصتی بده خود را روانه می بافم

شبیه رود بزرگی که در پی دریاست ... نگاه بحر تو را بی کرانه می بافم

درخت زندگیم ریشه کن شده اما ... امید زندگی من: جوانه می بافم

اگر اراده کنی می رسم به آغوشت ... و توی قلب تو من آشیانه می بافم