آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..
چرا دیگر بخار نمیگیری؟
دلـــــتــــنــــگــــــی پــــــیــــچـــیـــــــــده نــــــیــــســــــتــــــــ . . . ! یــــــکـــــــ دل . . . ! یــــــکـــــــ آســـــــمـــــان . . . ! یــــــکـــــــ بــــــغـــــض . . . ! و آرزو هــــــــای تـــــــــرکـــــــ خـــــــورده . . . ! باران زنگي مرا ميبيني....؟؟؟؟ ولي من همين زندگي را عاشقانه دوست دارم.
ابري مي شوم از خيال تو
مي بارم روي شيشه هاي ترك خورده تنهايي و دلم را جا مي گذارم ميان ستاره هاي هزار هزار شمرده فردا جشن ستاره هاي مرا همه كس رقصيده است و تو كه نمي دانم در كدام ستاره لانه كرده اي مرا به لطافت دست هاي خيال خود مي خواني پنجره هاي شكسته ديروز را من به آفتاب آسمان تو مي بخشم من از باران نمي ترسم، دلم باراني است و حرف هاي من از جنس قطره قطره هاي چشمان تو مي شكفد تمام لحظه ها را كه مي شمرم، باز هم كم است در جشن ستاره هاي من تو هيچ چيز ننوشيده اي تو هيچ وقت نرقصيده اي و من ابري كه مي شوم از خيال تو ميان آيينه تهي ديوار نقش يك صندلي خالي را پيوند مي زنم به ستاره هاي بلند بام تو با من ابري شو بر خانه ام ببار.
پنهـان کن در آغوشت مرا مرا در نهـانی ترین گوشه آغوشت پنهـان کن آن سوی تاریکی بر پهنـه زندگی آنجا که هوا از رویای بهـار شفاف تر است و باران سرود آفتـاب را تکرار می کند راز چشم هایت ستاره بختم بود که د رخشید و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد لبهایت خنده را که سـال ها در گلو گم شده بود را در چهـار سوی زمان دوباره فریاد کشید و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد پنهـان کن مرا در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...
سهم من از شب یلدا شاید ازتو عبور ميكنم..... فقط نگاه ميكني.... من اشتباه ميكنم ..... تو هم گناه ميكني..... (اين آهنگو گوش بده خيلي حرف ها داره) يه معلم جغرافي هست ميگه "بعضي چيز هارو ميشه خواست اما نميشه داشتشون" امروز معلم جغرافيمون آخر كلاس خودكارشو برداشت تو كتابم نوشت"به همت هر مرادي را مي توان تسخير كرد" بعد از كلاس رفت بيرون ...... من اشك تو چشمام حلقه زد..... ياد چشماي يه نفر افتادم.... (ميدونم ميخونيش برام نظر بذار خيلي برام مهمه ....خيلي) ديشب تو ماشين مامانم بودم...دلم گرفته بود بهش ميگم يه آهنگ غمگين ميذاري؟ مامانم گشته سي دي مداحي گذاشته...... بهش ميگم اين چيه گذا شتي؟؟؟؟ ميگه غمگينه ديگه....
گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، نیست روزی که از تو نگفته باشم امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ، دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟ نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری.... نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ، نمیخواهی دلم را ،....... برای بدست آوردنت نمی جنگم ..... به تکدی قلبت هم نمی آیم فارغ از داشتنت.......... یک چمدان پُر از باور های نشدنی ؛ یک بودن ب ارزش یک هزار تومنی یک عزیز از دست رفته پشت کوه ها یک دخترک رنجیده دل؛اندکی تنها یک دریا و دود در دهان پر غلظت یک من در میان امواج ِ بی منت یک هزار یک در پایان ِ من و تو یک فقط یک عشق در معشوق تو یک من و رفتن ِ سخت بی طاقت یک هزار خواهش و گفتن خوشا حالت یک ما ک امروز جدا شد،از درون ، ریشه یک منی ک با تو حتما حروم میشه یک پایانی دل انگـیز در بدو ِ آغازش یک صوت ِ غم انگیز در عمق ِ آوازش یک فاجعه ای ننگین برای گام های رفتن یک سوت ِ دل از دلایی ک خیلی خستن ....دختــــــرم ديگــــــر گـــــــاهــــــي دلــــــم بــــه انـــــدازه ي تمــــــام دنيــــــا مي گيـــــرد. .....گـــــــاهـــــي اشـــك مي ريــــــزم گــــــاهـــــي آرامـــــم... حرفــــــــي نمي زنـــــم... و بالشــــــم را بـــــه تمــــــــام شــــــانه هــــــاي ســـــردو بــــــي احســـــاس ديگـــــــر تـــــــرجيـــــــح مي دهـــــــم. .....دختـــــرم ديگــــــر... ....گــــــاهـــــــي از درد بـــــه خــــــود مي پيــچـــم امــــــا. ....گـــــذار فكــــــر كنند خــــــوبــــــم .....تقصيـــــر خـــــودم اســــت... ايــــــن دروغ را زيـــــاد بــــــه اطــــرافيـــانــــم گفتــــــه ام... "...مــــــــن خـــــــوبـــــــم " ........دختــــــرم ديگـــــــر ......گــــــاهـــــي لجبـــــازو شـــــرورم... گـــــاهــــــي مهــــــربــــــان و دلســـــــوز .........گـــــــاهـــــــي هـــــــم مثــــل امشـــــب حــــــال خـــــود را نمـــــي فهمـــــم ....امــــــا ......خوبه .......خوبم .....آرزوي قشنگي است ماندن ردپاي توكنار رد دپاي من ......دردشت سفيد پوشيده از برف .....اما هنوز نه برف آمده نه تو فقط اين روز ها باران ميبارد
اين پست واسه حرف هاي نگفته است هركي حرفي تو دلشه كه ميخواست بهم بگه ونتونست اين جا هرچه دل تنگت ميخواهد بگو
دلم تو را می خواهد و یک کوچه باغ بی انتها که تا آخر دنیادرآن قدم بزنیم من کجا شعر و غزل کجا فقط نمیدانم چه میشود آنوقت... شعر مینویسم واژه هایی را که از اعماق چشمان توبال گرفته اند صید می کنم بدون تو سرزمین دلم سرد است و هیچ ابری بر پنجره ی نیمه باز نگاهم باریدن نمی گیرد فقط کافیست به نگاه تو برسم آنوقت دوستت دارم یعنی : تمام هجاهای غمگینی که از دوری ات در گلویم گیر می کنند به خاطر تو میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟ جــایــی کـه نـه حـــق خــواسـتن داری نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوســـت داشتن محضه کنارم هستی و بازم ، بهونه هامو میگیرم میگم وای ، چقدر سرده ،میام دستاتو میگیرم یه وفت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم از اینجا تا دم در هم بری ، دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم ، تو فکر بودن با هم محاله پیش من باشی ، برم سرگرم کاری شم میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگی ها داری تو هم از بس منو میخوای ، یه جورایی خودآزاری یـــــه جـــــــورایـــــــــــــــی ، خــود آزاری کنارم هستی و انگار ، همین نزدیکیاست دریا مگه موهاتو وا کردی ، که موجش اومده اینجا قشنگه ردپای عشق ، بیا بی چتر زیر برف اگه حاله منو داری ، میفهمی یعنی چی این حرف میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگی ها داری تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری وقتی نداری طعمه تا آهو بگیری باید فقط با یاد چشمش خو بگیری سخت است جای آن کسی که دوست داری در خلوت خود در بغل "زانو" بگیری قانع شوی از او دو تار مو بگیری... زشت است آنچه داده ای از او بگیری از بخت بد باید که از من رو بگیری!
*** بـا سـَــر زَمــــین خــــوردَمــــــ ،
همه چیز را می توان حاشا کرد،
یه چیز بگم حال روزم اصلا خوب نیست یه قدم مونده تا دیونگیم کسیو نداشتم که این حرفو بهش بزنم
این روزها دلم اصرار دارد
عشق را از عطش دست توبايدآموخت ذوب بايد شدو سوخت وفقط چشم به شيدايي چشمان تو دوخت عشق را ازنفس داغ توبايد فهميد ودر اين زندگي بي سرو ته به نداشتنت خنديد.....
کیستی تو ؟؟ همیـن که عـشـــق بـاشد سلام دوستاي خوبم!اميدوارم حالتون خوب باشه. ..........ولي من .........خيلي گرفته ام اين روزا گلوم بوي غم ميده.....دستام بوي دلتنگي هاي توراه .....و......چشمام بوي بارون .....نميدونم چرا دلم به حرف نمياد..چرا نميتونم با كسي حرف بزنم .......حتي تو اين دنياي مجازي. ........فقط برام دعا كنيد حال دلم خيلي بده ........حيف كه كسي نيست تا حرفامو ازم بگيره وبريزشون دور ......دارم خفه ميشم آهاي آدماي دروبرم حواسمو پرت كنيد و ازم حرف بكشيد ...تورو خدا ديگه تحمل ندارم نباید یه مو از سرت کم بشه! به حساب خیالبافی ام نگذار … دل اگر بستی محکم نبند مراقب باش گره کور نزنی او میرود ...........تو میمانی و یک گره کور
نترس!
دیگر اسمش را رویت نمینویسم!........
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی توی این دنیایِ نامردانتظــارت رو میـکشـــــه
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــه :
کجایـی.....؟
بـــــــه هــــــمـــــیـــــن ســـــــادگـــــــی . . . !
و مرد لیلی ...!!!
خنده های روی لبانم را ببین!!
او به واقع گشت عاشق ما به واقع سوختیم
قصه ای از غصه و انار سرخی که پر از دلتنگی ست
دوستت دارم
امان از این بوی پاییز و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچکس دیگری ...............
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود
دلت آغوش گرمتری می خواهد...!
آه ازين چشم هاي بي لياقت
تو باشي و ما تو را نبينيم!؟
آه ازين دل بي لياقت
تو غريب باشي و ما را غم نباشد!؟
آه ازين همه بي غيرتي
تو « هل من ناصر » بگويي و ما اين همه كر!؟
چند جمعه مانده تا لايق شدنمان ارباب؟
براي بيداريمان دعا مي خواني دلشكسته ي من؟
از روی تو چه آرزوها در دلم بود
و تارهای نگاه تو را که بی همتاست ... به پود خاطره ای عاشقانه می بافم
درون خانه ای از التماس دستانم ... تمام شعر تو را عارفانه می بافم
به این امید که فردا دوباره می آیی ... دعای وصل تو را من شبانه می بافم
دوباره قصه مرداب را نگو .... ... تو فرصتی بده خود را روانه می بافم
شبیه رود بزرگی که در پی دریاست ... نگاه بحر تو را بی کرانه می بافم
درخت زندگیم ریشه کن شده اما ... امید زندگی من: جوانه می بافم
اگر اراده کنی می رسم به آغوشت ... و توی قلب تو من آشیانه می بافم
چــِــرا دلـــَــــم شـِــکــَـســت ؟!؟!
جز عطری که او بر زندگیت جا گذاشته است...
فریاد بزند؛
......اما
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش
ندارد!!!
.....این روزها من
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود .
نزدیک می شوی به من
در من خانه می کنی
در من حضور می یابی
لحظه به لحظه
هر جا و هر کجا
توی انگشت هایم جاری می شوی
سطر سطر خاطراتم را می نگاری
روی لبم می نشینی
خنده می شوی
حرف می شوی
دلم که می گیرد از چشم هایم می باری
آن هـــم در حــــوالـــی ِ تـــــو
هــر چقــدر هم که پـایــیــز بـاشد
بـهــاری ترین هــوا سهـم مـن است
حق نداری غصه بخوری، همیشه باید شاد باشی!
اجازه ناراحت شدن نداری!
باید خیلی مواظب خودت باشی
فهمیدی؟
حق مریض شدن هم نداری! باشه؟
چون من دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــت دارم
اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها !
فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما.....
کـــــــــــودکـــــــــانه
...............پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم
,,,,,,,,,,,بـــــــــه خلاصــــــــــه ی دنیــــــــــــــــا