دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

 اورا ديدم....روبه روي من نشسته بود....

 

خيره بر چهره ي ماهش  شده بودم .....

 

ومن.....

 


گاهي وقت ها چقدر دلم لك ميزند براي اينكه دقيق تر نگاهش كنم.....

 

لبخندش را .....

 

چشمانش را.....

 

لب هايش را....

 

صورتش را......

 

قدو بالايش را....

 

 

گاهي وقت ها چقدر دلم ميخواهد

 

مثل پروانه ها.......

 

دورش چرخ بزنم و چرخ بزنم .......

 

گاهي وقتا عشق براي من همين لبخند ساده ي اوست....

 

همين لبخند ساده  كه مرا از غم ها رها ميكند

 

ومن گاهي وقت ها 

 

كه خيره بر او ميشوم چقدر بغض ميكنم....

.

بغض..

 


صدايم در نمي آيد فقط

 

آرام چشم هايم را ميبندم....

 

ميخواهم دقيق تر نگاهش كنم.....

 

 


براستي....چقققققققققدر دوستش دارم

 

 













|یک شنبه 27 اسفند 1391| 11:4|دختري از تبارآينه ها|