دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات


خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات

 

 

مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات


ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات

 

 

من انار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریز


آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات

 

 

جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر


این گـوزن پیـر را بیـچاره کرده خنده هات

 

 

می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد


گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات

 

 

گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود


می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات

 

 

سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن


عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:

 

 

                               پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان


                          شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات



|شنبه 31 فروردين 1392| 19:35|دختري از تبارآينه ها|