دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

 

 سرخوشانـــــه می خندم!



شوخـــی می کنم!



سَر به سَرت می گذارم!



و تو نمیدانی ....



چقدر سخت اســت!

 

احساس خفگی کردن پشـت این نقابِ لعنتـی



|سه شنبه 23 آبان 1391| 18:2|دختري از تبارآينه ها|