دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

اين منم

مسافري كه گذر نكرد


اين تويي

پرنده اي كه نپريد


و اين دنياست
كه سرمايش
ما را در جاي خود متوقف كرد

بي آنكه بتوانيم نفسي تازه كنيم...

و بي آنكه بتوانيم كلامي به زبان بياوريم...

وبي آنكه حتي به هم نگاهي كرده باشيم..



|چهار شنبه 24 آبان 1391| 17:34|دختري از تبارآينه ها|